در اولین دیدار و هم کلامی روزه بودیم. با گلویی خشک و لب هایی تشنه گفت و گو کردیم. مَحرم شدن مان در یکی از سحرهای ماه مبارک رقم خورد، وقتی با زبان روزه بله گفتیم و دعای سید پیچید در سکوت شبستان مسجدأللَّهُمَّ أَلِّف بَینَهُما کَما أَلَّفتَ بَینَ آدمَ و حَوّا، أللَّهُمَّ أَلِّف بَینَهُما کَما أَلَّفتَ بَینَ إبراهِیمَ وَ سارا، أللَّهُمَّ أَلِّف بَینَهُما کَما أَلَّفتَ بَینَ مُوسَی وَ صَفُورا، أللَّهُمَّ أَلِّف بَینَهُما کَما أَلَّفتَ بَینَ مُحَمَّدٍ وَ خَدیجَهِ الکُبری، أللَّهُمَّ أَلِّف بَینَهُما کَما أَلَّفتَ بَینَ عَلیٍّ وَ فَاطِمَهِ اَّهرآءِ عَلیهم السَّلام . اولین بار که به خانه مان آمدی روزه بودی و نشد تا شربت خنکی تعارفت کنم. اولین هم سفره شدن مان سر ضیافت افطار بود. اولین شیرینی مان زولبیا و بامیه. اولین بار که مرا به گردش بردی در آن روزهای بلند و گرم وسط تابستان، هنوز در ماه مبارک نفس می کشیدیم. با دل ضعفه نشستیم کنار رودخانه و نسیم خنک زاینده رود را بو کشیدیم. روزه بودیم و نشد که بستنی یا فالوده ای مهمانم کنی!
.
.
.
خدای مهربان و کریم، جشن میهمانی ات به خودی خود شیرین بود اما به برکت آن تلاقی زیبا که روزی مان کردی، این هشتمین رمضان است که مهمانی ات خاطره انگیزتر شده و شیرین تر. تو را سپاس برای آغازی که مصادفش کردی با شب نیمه ی رمضان و متبرک به جشن میلاد کریم اهل بیت. 
الحمدلله علی کل نعمته.
 
 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها