دیروز بعد از صبحانه، همسرم کتاب دختر شینا را برداشت و باز کرد و شروع کرد به بلند بلند خواندن. آن صفحه ای بود که قدم خیر تیپ مردانه زده بود و رفته بود روی پشت بام و برف ها را تمییز می کرد، در حالی که باردار بود و پا به ماه. او می خواند و بغضی چنگ می انداخت به گلویم. یکی دو صفحه ای خواند و بعد چند کلامی راجع به صبوری و رنج های این بانوی بزرگ صحبت کردیم و برای روح بلند او و همسرش، حمد و صلواتی تقدیم کردیم. بعد آن داشتم چرخی در اینستا می زدم که پستی دیدم از خانم ضرابی زاده با عکسی که کمی پایین تر می بینید. متوجه شدم 17 دی ماه است. تعجب کردم از این اتفاق. چرا امروز باید دخترشینا می خواندیم و یاد این بانو را زنده می کردیم؟ 9 سال پیش، چنین روزی، قدم خیر رفت پیش همسر مهربانش تا به جبران تمام فراق هایی که در این دنیا کشیدند، کنار هم باشند. سلام خداوند بر شهید ستار ابراهیمی و همسر صبور و بزرگوارش.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها