یک روز بعد از فارغ التحصیلی از مقطع کارشناسی، به ذهن مان خطور کرد که خیاطی یاد بگیریم. رفتیم و ثبت نام کردیم. دوره هفت ماهه بود و فشرده و سنگین. الحمدلله استعدادمان هم بدک نبود و از آزمون تئوری نمره 99 و از آزمون عملی نمره 97 کسب نمودیم. در این هفت ماه، چیزی حدود شونصد مدل یقه و آستین و پنس و برش و پیلی یاد گرفتیم. دوره "نازک دوزِ نه" بود اما مربیِ دست و دل باز ما هرچه بلد بود یادمان داد و پیراهن و شلوار مردانه هم آموختیم. حتی بنده طی یک حرکت عاشقانه یک پیراهن مردانه به رنگ آبی آسمانی برای همسر عزیزتر از جان دوختم که ایشان هر وقت آن پیراهن را می پوشید به 100 الی 150 نفر می فرمود: "اینو خانمم برام دوخته" و در نود و نه درصد مواقع هم پاسخ می شنید که : "نه بابا!"

القصه، چندی پیش به علت ضیق وقت تصمیم گرفتیم مانتو بخریم( به جای اینکه بدوزیم). رفتیم به تماشای مانتوها. جل الخالق! نمی دانم نام مبتکرِ سبکِ خیاطی مان چیست، ولی هرچه که هست احتمالاً تن شان در گور در حال لرزیدن است. در علم خیاطی مقوله هایی وجود داشت به اسم "یقه"، "آستین"، "دکمه" و "جادکمه" و . حالا در مانتوها خبری از هیچ کدام از اینها نیست! یک پارچه مستطیلی یا ذوزنقه ای برداشته اند و کمربندی با رنگی نامربوط وصلش کرده اند و دو تا جای دست از کنارش درآورده اند و اسمش را گذاشته اند مانتو! و عجیب تر اینکه مردم هم اینها را می خرند و جدی جدی می پوشند!! بحث عفاف و حجاب را می گذارم کنار و نمی گویم که مانتو بدون دکمه و جادکمه می شود مانتوی جلوباز و الی آخر. بابا لااقل یک اپسیلون سلیقه داشته باشید!  :|


 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها